آدم همیشه از اون چیزی که داره فرار می کنه.
یه موقعی بود به خودم می گفتم کاش یک کار درست و حسابی پیدا می کردم و بیکار نبودم.
حالا که وقتم کامل پره اعصابم خورد شده.
نمی دونم چیکار کنم.
---
دیشب تکه اول My Immortal رو یاد گرفتم.
واقعاخیلی آهنگ قشنگیه
مخصوصا که با پیانو زده میشه.
یعنی میشه یک روز من بتونم همشو بزنم.
8/21/2004
کاملاً غلط
یک روز پدرم مرا به اتاقی در خانه مادربزرگم برد که در آن یک ساعت قدیمی از کار افتاده بود. و به من گفت: هیچ چیز کاملاً غلط در دنیا وجود ندارد. حتی یک ساعت قدیمی از کار افتاده هم میتواند در شبانه روز دو بار ساعت درست را نشان دهد.
بریدا، پائولو کوئیلو
8/17/2004
8/15/2004
Love.cpp
void Human::Love(const Human& loved){
Human::Thaught= loved;
Human::Heart = loved;
Human::Passion = loved;
delete Human::Joy;
delete Human::Pleasure;
delete Human::Life;
delete Human::Peace;
Human::Life=new Sorrow;
while(loved){
ServeTheOne(loved);
Listen(RomanticSongs);
}
while(Hope>0){
Hope--;
Listen(SadMusic);
Cry();
};
delete this; // Peace Be Upon Him/Her
};
8/12/2004
پایان
اغلب اوقات به دنبال پایان هر چیز هستیم. پایان یک فیلم، پایان یک رمان، پایان یک دوره، پایان یک ترم، پایان یک روز سخت کاری...
وقتی هم که به آخرش می رسیم می بینیم هیچی نداریم. تازه می فهمیم که چقدر در اشتباه بودیم.
بعضی وقت ها هم دوست نداریم بعضی چیز ها به پایان برسند. مثل یک اردو، یک خواب قشنگ.
وقتی که به پایان رسید. می گیم: یادش به خیر. کاشکی باز هم می شد ...
بخواهیم یا نخواهیم هر چیز پایانی دارد. تموم شد. آن موقع یک احساس دلتنگی به آدم دست می ده. ( یا شاید نا امیدی)
آن وقت چه کار می کنیم؟ (شاید دنبال یک کار دیگر می گردیم)
چرا دنبال یک موجود، کار، تفریح پایان ناپذیر نباشیم؟
وقتی هم که به آخرش می رسیم می بینیم هیچی نداریم. تازه می فهمیم که چقدر در اشتباه بودیم.
بعضی وقت ها هم دوست نداریم بعضی چیز ها به پایان برسند. مثل یک اردو، یک خواب قشنگ.
وقتی که به پایان رسید. می گیم: یادش به خیر. کاشکی باز هم می شد ...
بخواهیم یا نخواهیم هر چیز پایانی دارد. تموم شد. آن موقع یک احساس دلتنگی به آدم دست می ده. ( یا شاید نا امیدی)
آن وقت چه کار می کنیم؟ (شاید دنبال یک کار دیگر می گردیم)
چرا دنبال یک موجود، کار، تفریح پایان ناپذیر نباشیم؟
8/10/2004
while(!fork()) play("My Immortal.mp3");
چه احساسی پیدا می کنی وقتی که شب و روز به یک آهنگ گوش بدی
وقتی هم که گوش نمیدی خودش توی مغزت Play بشه
!اونوقت به خودت شک می کنی
!شاید هم به یکی لعنت بفرستی
وقتی هم که گوش نمیدی خودش توی مغزت Play بشه
!اونوقت به خودت شک می کنی
!شاید هم به یکی لعنت بفرستی
8/04/2004
8/02/2004
Humans Vs. Computers
I think totaly computer-minded. That's why I name this weblog computer-minded guy.
I wish humans would behave like computers: logical, reliable, programmable!
but they're not. I can't even write programs for myself.
There are many similarities between computers and humans: they both have CPU, RAM, ROM, hard disk, and communication devices.
But there are big differences between them: humans have feelings, fall in love,
do whatever they want, have fear and so on.
many unhandled behaviours that never found in a computer.
and because of that humans are not programmable.
cause there are many feelings that controls them.
Can you program a human?(just yourself)
I wish humans would behave like computers: logical, reliable, programmable!
but they're not. I can't even write programs for myself.
There are many similarities between computers and humans: they both have CPU, RAM, ROM, hard disk, and communication devices.
But there are big differences between them: humans have feelings, fall in love,
do whatever they want, have fear and so on.
many unhandled behaviours that never found in a computer.
and because of that humans are not programmable.
cause there are many feelings that controls them.
Can you program a human?(just yourself)
Subscribe to:
Posts (Atom)